نورای هشتاد درصدی ما سلام میکند
یک مهر ۱۳۹۵ – ساعت ۱۰ صبح
امروز رفتیم غربالگری سه ماهه اول برای اینکه مطمئن شویم حالت خوب است و مشکلی نداری. ساعت ۱۱ برای سونوگرافی صدایم کردند. دراز کشیدم و مشتاقانه از روی مانیتور تو را میدیدم اما پشتت به ما بود و برنمیگشتی، خانم دکتر هم گفت اینطوری نمیشود برو یه لیوان آب قند غلیظ بخور تا به ورجه وورجه بیفتد و ما بتوانیم ببینیمش و تاکید هم کرد سر راه نصیحتت کنم تا حرف گوش بدهی و برگردی. خب من هم خیلی سادهانگارانه باور کردم و کلی هم نصیحتت کردم و کلی هم باهات حرف زدم که آخه مادرِ من قشنگِ من برگرد و یک لیوان آب قند غلیظ هم خوردم و برگشتم و باز تو برنگشتی! خانم دکتر گفت تقصیر تو است که برنمیگردد خودت را سفت کردی و این بیچاره جا ندارد تکان بخورد با دستش شکمم را نشان داد که دقیقا روی سرت بود. گفت برو و یک ناهار حسابی بخور و برگرد.
برگشتم و اینبار برگشتی و صورتت را برای اولینبار دیدم دست و پاهایت را هم که تکان میدادی و قلبت را هم که تندتند میزد میدیدم و اشکهایم را که نمیدانم از سر ذوق بود یا شکرِ نعمت یا دلتنگی برای دیدنت، یواشکی پاک میکردم.
یک جاهایی میدیدم که دست و پایت را به طرف بالا آن قسمت که شکم من روی سرت بود تکان میدادی، مثلا ضربههای محکمی میزدی که من شکمم را بالاتر ببرم تا تکان بخوری همین که نفس عمیق میکشیدم و شکمم جابهجا میشد دست و پایت را میآوردی پایین یحتمل چهره قهرمانانهای هم با خودت میگرفتی که بلاخره توانستم این شکم را به سمت بالا هل بدهم و موفق شدم :)
راستی با بابات سر جنسیتت شرط بسته بودیم. من گفتم دختری و بابات معتقد بود تو پسری خب معلوم است دیگر تو دختری و من شرط را بردم. قرار است نورای ما باشی. البته دکتر گفت با احتمال هشتاد درصد و برای اطمینان باید تا چهار هفته دیگر صبر کنیم.
- ۹۵/۰۷/۱۴